در آغاز دوران قاجار جنگ های ایران و روس زمان سلطنت فتحعلی شاه بخوبی فاصله فراوان علمی و سیاسی میان ایران و دنیای پیشرفته اروپا را نمایان ساخت در نتیجه عقب ماندگی سیاسی و شکست های نظامی، معاهدات سیاسی میان ایران و کشورهای روس و انگلیس بسته شد که نتیجه ای جز واپسگرایی بیشتر برای ایران به همراه نداشت و شکست های نظامی به امتیازهای دیپلماتیک تبدیل گردید. این امتیازات، امتیازات تجاری را بدنبال آورد و امتیازات تجاری راه های نفوذ اقتصادی کشورهای قدرتمند در ایران را فراهم کرد که نتیجه آن تضعیف و نابودی صنایع داخلی و وابستگی هر چه شدیدتر به غرب شد. مظاهر عمده تأثیر این وضعیت در دوران ناصری بصورت اعطای امتیازات فراوان به دو دولت روس و انگلیس تحقق یافت که به جهت ضعف دستگاه دولتی ایران به صحنه رقابت برای این دو دولت پر نفوذ درآمد.
ناصر الدین شاه برای تأمین بودجه عظیم دربار خود علاوه بر اعطای امتیازات فراوان چون، امتیاز ایجاد خطوط تلگراف، احداث راه آهن و تراموا و بهره برداری از معادن ایران، امتیاز خرید و فروش توتون و تنباکو، امتیاز تأسیس بانک استقراضی و تشکیل بریگارد قزاق به دولت انگلیس و روسیه مجبور بود تا با فروش حکومت ایالات، القاب و عناوین، هزینه های دربار و کشور را تأمین نماید. این مسئله خود باعث افزایش مالیات ها، گرانی اجناس و نابودی صنایع داخلی می شد که نارضایتی شدید مردم را در پی داشت که در این بین اقدام میرزا رضا کرمانی نمادی از آن بود.
رویای میرزا رضا اما در دیدار با مرشدش سیدجمالالدین اسدآبادی در استامبول مهر تایید خورد و تبدیل به نقشه میشود. سید اما او را برحذر میدارد که «گریه کار کودکان است و مرد مادام که دروازه مرگ به روی او باز است نه زیر بار ذلت میرود و نه از حوادث روزگار شکایت میکند.» میرزا رضا پس از شنیدن این سخن جانی تازه میگیرد و حال و روز ملالانگیز خویش تغییر داده و برای انتقام کشیدن از ستمکار خود را آماده میسازد. از این رو مخفیانه به ایران باز میگردد. بهرغم آنکه میداند تحت تعقیب است با هزار ملاحظه خانهای در شهر ری برای خود فراهم کرده، قیافه و نام خویش را تا آنجا که ممکن است تغییر داده، در بالاخانه دری که از صحن مقدس به مدرسه امینالسلطان میرود به شغل معالجه امراض جلدی کودکان پرداخته و در حقیقت برای اجرای یگانه مقصد خویش انتظار فرصت میکشد.
میرزا در شهر ری مخفیانه به دیدار شیخ نجم آبادی که روحانی مبارز، خوش نام و نیکوکاری بود می رود، این ایام هم مقارن با پنجاهمین سال سلطنت ناصرالدین شاه بود و شاه که برای زیارت مرقد عیدالعظیم حسینی می رود میرزا نیز با استفاده از این فرصت به بهانه تقدیم نامه ای به شاه، به او نزدیک شده و از زیر عریضه با تپانچه به ناصرالدین شاه شلیک میکند. با اینکه پس از ترور، امین السلطان و دربار تلاش های زیادی میکنند که تهران را در آرامش نگه دارند اما گزارش شده که پس از ترور شاه در تهران آشوب است.
درباره انگیزه میرزارضاکرمانی برای قتل ناصرالدین شاه مسائل مختلفی مطرح شده است؛ برخی قتل ناصرالدین شاه را به سید جمال الدین اسدآبادی نسبت می دهند، برخی قتل شاه را توطئه دولت انگلیس و عثمانی میدانند و برخی معتقدند که صدراعظم وقت یعنی علی اصغر خان امین السلطان در این قضیه نقش داشته است. اما باید گفت مهمترین علت و انگیزه میرزا رضای کرمانی برای قتل ناصرالدین شاه، ظلم و ستمی بوده است که او در دوران زندگی خود با آن مواجه شد؛ در دوران کودکی پدرش بر اثر ظلم و تعدی حاکم ناصری کرمان مجبور به ترک شهر و دیار خود می شود، در دوران جوانی کامران میرزا ابتدا برای پرداخت پولی که حق میرزا بوده است او را تحقیر و آزار میکند و سپس با سندسازی علیه او، سال ها او را به زندان می اندازد، در زندان نیز شرایط سخت و دشواری را پشتسر گذاشت. همه این مشکلات بعلاوه شرایط بسیار بد اقتصادی و اجتماعی جامعه باعث آن شد تا خانواده اش از هم بپاشد و با کورانی از مشکلات و مصیبت زمانه روبرو گردد. با این حال کشته شدن ناصرالدین شاه بدست آزاد مرد فداکار، بنام میرزا رضا کرمانی، که نتیجه آن ریشهکن شدن درخت کهن استبداد و ظلم بود و این اقدام متهورانه در تمام جهان به خصوص ایران تاثیری به سزا بوده و تنبه قابل توجهی ایجاد و بار سنگین استبداد را که ملتی در زیر فشار آن جان می داد سبکتر نمود.
اما فرجام میرزا رضا اعدام بود. اگرچه مظفرالدین شاه خیال کشتن او را نداشت و بارها از قول او نقل شده بود که «قصاص و کشتن میرزا تشفی قلب من نیست. من اگر بخواهم انتقام بکشم باید تمام اهل کرمان را از دم تیغ انتقام بگذرانم». با اینهمه اما شاه جدید به تحریک یکی از روحانیون دربار دستور به قتل قاتل پدر داد و آنگونه که ناظمالاسلام کرمانی مینویسد: «از مرحوم شیخ محمد حسن شریعتمدار طهرانی شنیدم که میگفت من به اعلیحضرت مظفرالدین شاه گفتم چرا در کشتن میرزا رضا مسامحه دارید و کشتن او را چرا به تاخیر انداختید. مظفرالدین شاه فرمود این شخص قابل کشتن نیست. من جواب دادم اعلیحضرت از حق خود گذشتند و ما رعایا که فرزندان شاه سعید شهید هستیم تا قاتل پدر خود را به دار نبینیم چشممان گریان خواهد بود. مرحوم مظفرالدین شاه فرمود که آیا اینطور کشتن موافق با شرع است و آیا قانون اسلام اجازه میدهد که اینطور کسی را به قتل رسانند. چون مقصود مظفرالدین شاه طفره از کشتن بود جناب آقا شیخ محمدرضا مجتهد ملتفت شده با شاه همراهی کرد ولی مرحوم شیخ محمد حسن شریعتمدار یا ملتفت نشده یا به غرضی دیگر اصرار به کشتن میرزا رضا میکرد تا شاه متغیر شده رو کرد به اتابک میرزا علی اصغرخان امینالسلطان و فرمود فردا بدهید سر این پسره را ببرند» و بدین ترتیب میرزا رضا در ربیع الاول ۱۳۱۴ در ملاءعام به دار آویخته شد. میرزا با بیان سخنانی در دادگاه فرمایشی، حقایق را بازگو نمود و شاه را رسوا کرد. سرانجام میرزا رضا کرمانی در روز دوم ربیعالاول ۱۳۱۴ ق برابر با ۲۱ مرداد ۱۲۷۶ش توسط دستگاه جبار قاجار به دار آویخته شد و به شهادت رسید. آخرین جمله میرزا این بود: «این چوبه دار را به یادگار نگه دارید، من آخرین نفر نیستم».
منابع:
1-شیدا، حسین،گلوله ای برای شاه، تهران: فرهنگستان، 1378.
2-خان ملک ساسانی، احمد، سیاست گران دورۀ قاجار، تهران: هدایت، 1338.
3-آبراهامیان، یرواند، ایرن بین دو انفلاب، ترجمۀ احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، تهران: نشر نی، 1377.
4-احمد پناهی سمنانی، محمد، ناصرالدین شاه فراز و فرود استبداد در ایران، تهران: 1377.
5-اعتمادالسلطنه، روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه، به اهتمام ایرج افشار، تهران: امیرکبیر، 1379.
6-شمیم، علی اصغر، ایران در دورۀ سلطنت قاجار، تهران،مدبر، 1375.
7- کاساکوفسکی، ولادمیر، خاطرات کلنل کاساکوفسکی، ترجمه عباسقلی جلی، تهران: امیرکبیر، 1369.
نظر شما